جدول جو
جدول جو

معنی زبان بند کردن - جستجوی لغت در جدول جو

زبان بند کردن
(نِ شَ تَ)
عمل جادویی برای بستن زبان اقوام زن از بدگویی او پیش شوهر و امثال آن. جادو کردن. افسون کردن:
بخواب نرگس جادوش سوگند
که غمزه ش کرد جادو را زبان بند.
نظامی.
زبان بگشای چون گل روزکی چند
کز این کردند سوسن را زبان بند.
نظامی.
تا زبان بند آن پری نکنم
سردرین کار سرسری نکنم.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زبان بند خرد
تصویر زبان بند خرد
کنایه از شراب، می، باده، برای مثال ساقی به میان آر زبان بند خرد را / کاین هرزه درا صحبت ماقال برآورد (صائب - ۵۷۶)
فرهنگ فارسی عمید
(دَ / دُ تَ دَ)
زبان باز کردن کودک، آغاز سخن گفتن کردن او
لغت نامه دهخدا
(زَ بامْبَ دِ خِ رَ)
کنایه از شراب است. (غیاث اللغات) (آنندراج). شراب و می. (ناظم الاطباء). شراب. (مجموعۀ مترادفات ص 223) :
ساقی بمیان آر زبان بند خرد را
کین هرزه درا صحبت ماقال برآرد.
صائب
لغت نامه دهخدا
تصویری از زمان بندی کردن
تصویر زمان بندی کردن
لجدولةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از زمان بندی کردن
تصویر زمان بندی کردن
Time, Schedule
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زمان بندی کردن
تصویر زمان بندی کردن
programmer, chronométrer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از زمان بندی کردن
تصویر زمان بندی کردن
планувати , вимірювати час
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زمان بندی کردن
تصویر زمان بندی کردن
planlamak, zaman tutmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از زمان بندی کردن
تصویر زمان بندی کردن
планировать , засекать время
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زمان بندی کردن
تصویر زمان بندی کردن
planen, stoppen (die Zeit)
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زمان بندی کردن
تصویر زمان بندی کردن
شیڈول بنانا , وقت معلوم کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از زمان بندی کردن
تصویر زمان بندی کردن
সময়সূচী তৈরি করা , সময় নির্ধারণ করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از زمان بندی کردن
تصویر زمان بندی کردن
กำหนดเวลา , วัดเวลา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از زمان بندی کردن
تصویر زمان بندی کردن
kupanga, kupima wakati
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از زمان بندی کردن
تصویر زمان بندی کردن
スケジュールする , 時間を計る
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از زمان بندی کردن
تصویر زمان بندی کردن
일정을 정하다 , 시간을 재다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از زمان بندی کردن
تصویر زمان بندی کردن
planować, mierzyć czas
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زمان بندی کردن
تصویر زمان بندی کردن
לתכנן , לתזמן
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از زمان بندی کردن
تصویر زمان بندی کردن
अनुसूची बनाना , समय करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از زمان بندی کردن
تصویر زمان بندی کردن
plannen, timen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از زمان بندی کردن
تصویر زمان بندی کردن
programar, cronometrar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از زمان بندی کردن
تصویر زمان بندی کردن
programmare, cronometraggio
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از زمان بندی کردن
تصویر زمان بندی کردن
agendar, cronometrar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از زمان بندی کردن
تصویر زمان بندی کردن
安排 , 定时
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زمان بندی کردن
تصویر زمان بندی کردن
menjadwalkan, mengukur waktu
دیکشنری فارسی به اندونزیایی